پلاک

پلاک

♥️سلام خوش اومدید به وبلاگ پلاک ♥️
اینجا دلنوشته مینویسم
و هر چی که مینویسم واقعا بهش ایمان دارم
یک باورقلبی از ته ته قلبم
برای دل خودم مینویسم و
میدونم که حقی که شهدا بر گردن ما دارن با نوشتن درموردشون ادا نمیشه اما به نظرم کمترین کاری که میتونم انجام بدم همینه
نوشته هام شاید تکراری باشن اما
به نظرم ارزش تکرار شدن رو دارن

ان شاءالله که بتونیم راه شهدا رو ادامه بدیم و مورد شفاعتشون قرار بگیریم

التماس دعا

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۸ خرداد ۹۸، ۱۶:۰۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۹ خرداد ۹۸، ۱۷:۵۰ - 00:00 :.
    +++++
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است


شهید

دلم کمی سادگی میخواهد

از جنس دل تو

در فراق تو شهرمان دیگر جایی برای تنفس ندارد!

می شود بگویی اگر کسی دلش کمی هوایت را کرد و به سرش هوای شهادت زد چه باید بکند ؟

خدایا
صفحه ی آخر شناسنامه ام را اینگونه می خواهم :
"به فیض شهادت نائل شد "

یادمان باشد شهید نشویم باید بمیریم
خدایا شهیدم کن

دهم رجب المرجب

ولادت باسعادت کوچک ترین یاور کربلایی

و بزرگ ترین باب الحوائج الی الله

شش ماهه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)،

حضرت علی اصغر(ع)فرخنده باد



الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج



زندگی نامه
امام جواد (ع)


 نـام: محمد

ﻛﻨﻴﻪ: ﺍﺑﻮ جعفر

 لقب ها: جـواد، تقی، مرتضـی، قانع،
رضی، مختـار، متوکـل، منتجب


نام ﭘﺪﺭ: امامـ رضـا (ع‏)

 نام ﻣﺎﺩﺭ:  بانـو سبیکه ‏(س)


 ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭﻻﺩﺕ: ده رجب، سالــ ۱۹۵ هـ ق

 ﻣﻜﺎﻥ ﻭﻻﺩﺕ: ﻣﺪﻳﻨﻪ

 ﻣﺪت ﻋﻤﺮ: ۲۵ ﺳﺎﻝ

 همسران: سمانه مغربیـه، ام الفضل ملعون

 فرزندان: علی، موسی، حکیمه،
 زینب، فاطمه، امامه


ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ:
معتصم، خلیفه عباسی و جعفر، پسر مأمون،
 سم

 ازخدا که پنهون نیست ازشما چه پنهون
ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ؟
ﺟﻮﺍنان قدیم ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ !

مثـــلا :
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺳﺎﮐﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪٔ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺟﯿﻢ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ .... .
 ﻗﺒﻠﺶ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮﯼ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻭ ﺳﻦ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .... .
 ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ.... .
 ﺷﺐ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ
 ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ... .
  بله ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ .... .

ﺷﻬـــــــــــــﺪﺍ !
ای بهترین یواشکی های دنیا
ﺷﻤﺎﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ !
 ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ  ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ... .
آخر دیگر ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳت

شهدا شرمنده ایم

 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

لحظه ای تأمل .........


فرشتگان از خدا پرسیدند:
خدایا تو که انسانهایت را اینقدر دوست داری پس چرا غم را آفریدی
خداوند پاسخ داد
غم را به خاطر خودم آفریدم
چون این مخلوق من تا غمگین نشود یاد خالق خود نمی افتد.                                            


 
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران...
چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود
خودش میگفت:

گناهی نشد که من انجام ندم!

تا اینکه یه نوار روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و روش کرد...
.
بلند شد اومد جبهه!
یه روز به فرماندمون گفت من از بچگی حرم امام رضا (علیه السلام) نرفتم...

می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم!
یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا زیارت کنم و برگردم...

اجازه گرفت و رفت مشهد؛
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه!
.
توی وصیت نامه اش نوشته بود :
در را


تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن ؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!!!!

لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این آیه رسیدند که در مورد داستان حضرت سلیمان است که وقتی مورچه ای

 لشکر حضرت سلیمان را میبیند به سایر مورچه ها میگوید :پناه بگیرید تا لشکر سلیمان شما را خرد نکنند (لایحطمنکم)
در حالی که:
این کلمه در زبان عربی فقط در مورد خرد شدن شیشه به کار میرود اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند.!!!
پس این اشکالی
است که میتوان به متن قرآن گرفت !!!!

بعد از آن یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات علمی خود کشف کرد که:بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را شیشه تشکیل میدهد
و با کشف این معجزه ی قرآن بلافاصله به اسلام ایمان آورد و مسلمان شدنش را اعلام نمود
لا اله الا اله
الملک الحق المبین.

کلام معرفت خدا به ما محق گردان

فهم شناخت اهل بیت نصیبمان گردان

دعایمان به اول ماه رجب این است

خدا زیارت هادی نصیبمان گردان


شهادت امام هادی (ع) بر همگان تسلیت باد


گفت:راستی جبهه چطور بود؟؟

گفتم:تا منظورت چه باشد؟

گفت:مثل الان رقابت بود؟؟

گفتم:آری در خواندن نماز شب!!

گفت:حسادت بود؟؟

گفتم:آری در توفیق شهادت!!....

گفت:جر زنی هم بود؟؟

گفتم:برای شرکت در عملیات...

گفت:بخور بخور هم بود؟؟

گفتم:تا دلت بخواهد

یا مهدی

آرزو نمے ڪنم ڪہ بیـــــایے

آرزو مے ڪنم وقتے آمدی

 چشمـــــانم شرمسار نگـــــــاهت نشود

چــــــون همہ مےدانند ڪہ مےآیے

تعجیل در فرج پنج صلوات